خانوم طلا و پارک
عزیز دلم بیرون رفتن رو دوس داری ولی پارک رفتن یه چیز دیگس......هنوز 9 ماهت نشده بود....به بابا گفتم: آیلا زیاد طبیعت رو از نزدیک لمس نکرده بریم پارک سر خیابون کمی گل و درخت و چمن و.... اینطور چیزا رو نشونش بدیم و براش توضیح بدیم شما با بابا رفتین یه چرخ ....چند مینی تو محوطه پارک زدینو اومدین بابا گفتن فواره پارک رو دوس داشتی.......با لمس درخت وبرگ های شمشادا قیافت دیدنی شده بود بعد از چند روز دیگه...که هوا عالی بود ....رفتیم پارک من شما رو بردم تو محوطه ای بازی که بچه هارو ببینی....آخه وقتی بچه ها رو می بینی چهرت با لبخند رضایتت دوس داشتنی میشه بعد به سرم زد...کمی هم سر سره بازی کنی......عزیزم نی دونی چقدر دوس داشتی از ا...